قدم ميزنم در يقينم هنوز
كنار ِ دلم مينشينم هنوز
من از سمت ِ زخم ِ غروب آمدم
سواري كه بر روي زينم هنوز
ببين راه جوي ِ شبان ِ تو اند
دو تا مشعل ِ آستينم هنوز
اگرچه تو را بارها مردهام
تو آني كه برميگزينم هنوز
مرا از حدود ِ نگاهت نران
كه من اهل ِ اين سرزمينم هنوز
ترا اي بهاريترين شكل ِ عشق
در آئينه ميآفرينم هنوز